شنبه که روز تعطیلی بنده بود . صبح از خواب پاشدم رانیا را رسوندم مهدکودک و محمدحسین را گذاشتم خونه مادرم و رفتم دنبال کیک تولد برای ریحانه دختر گلم . چون قرار بود جز خودمون کسی رو دعوت نکنیم به همین علت دنبال کوچکترین کیک بودم که بعد از گشتن توی شیرینی فروشی قصرشیرین و مادر تونستم تو بهمنی گیر بیارم , ...ادامه مطلب
شنبه که روز تعطیلی بنده بود . صبح از خواب پاشدم رانیا را رسوندم مهدکودک و محمدحسین را گذاشتم خونه مادرم و رفتم دنبال کیک تولد برای ریحانه دختر گلم . چون قرار بود جز خودمون کسی رو دعوت نکنیم به همین علت دنبال کوچکترین کیک بودم که بعد از گشتن توی شیرین, ...ادامه مطلب
محمدحسین گلم 18 ماهگی شو زمانی به پایان می رساند که میتونه بابا - ماما- دایی - آش - داخ - آبا رو بگه- اعضای صورت شو می شناسه و وقتی چشمشو نشون بده انگشت شو تا ته تو چشش میکنه- اگه صدایی از کوچه بیاد دست شو کنار صورت اش میگیره و لب پایین شو گاز میگیره و به صورت یواش و طوری که مثلا ترسیده میگه آق آق یعنی آقایی اومد- دو دستی لپ آدما رو میگیره و از رو لباشون بوس میکنهاما رانیا تو گفتن چند تا کلمه هنوز مشکل داره مثل کتاب (کپات) یا نمکدون (م م ه ک و ن) میگه .فعل منفی نمیتونه بکار ببره مثلا نمیتونه بگه نمی خورم یا نمیام و یا هر فعل منفی دیگه که بصورت میام نه و یا می خورم نه و یا پوش نه بکار می بره[ موضوع : ] Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
,دنیای این روزای ما,این روزای عاشقونه مال تو,دنیای این روزای ما داریوش ...ادامه مطلب